احساساتی که توصیف آنها آسان نبود – احساسات مردی که هفتاد یا هشتاد دلار از هر سهم به ازای یک یا دو میلیون سهم به دست آورده و در عرض نیم ساعت ثروتمندترین مرد نیویورک شده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. ون رنسلیر بزرگتر چند لحظه بعد لنگان لنگان وارد دفتر شد و پسرش را در آغوش گرفت. “رابی!” نفس نفس زنان گفت، “رابی!” و دیگر نتوانست چیزی بگوید، زیرا داشت خفه میشد.
شرایک و سه نفر دیگر[۱۲۳]درست پشت سر او بودند، و آن پنج آقا با شادی از خود جدا شدند – گاهی آواز میخواندند، گاهی میخندیدند، گاهی میرقصیدند، گاهی به گردن یکدیگر میافتادند. گفتم پنج نفر؛ چون ون رنسلیرِ جوانتر، عجیب سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد که بگوییم، در نیمه راه به آنها ملحق شد. حالا او روی آرایشگاه سهروردی صندلی تکیه میداد و با نگرانی میخندید، در حالی که پدرش از مبالغ غیرقابل تصوری که به دست آورده بود تعریف میکرد و قلبش از شادی میتپید.
اما چند ثانیه بعد، او در حالی که به روبرویش خیره شده بود، نشسته بود و دستان لرزانش بیهدف اینطرف و آنطرف میرفت. پدر مهربان گفت: «بیچاره رابی! به راحتی میتوان فهمید که کارش تمام شده. بفرمایید، یک جرعه بنوشید.» او با کمال تعجب دید که رابی با یک جرعه، محتویات یک فلاسک را سر کشید. زیرا اکنون دیگر آن فشار تمام شده بود، آن فشار وحشتناک از بین رفته بود؛ و اضطراب رابرت ون رنسلیر ناگهان داشت برمیگشت. در حالی که دیگران هنوز در مرحلهای بودند که میتوانستند یکدیگر را در آغوش بگیرند، او برخسالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، عذرخواهی کرد و بیرون رفت. [۱۲۴]او به خیابان رفت، جایی که مردان آرایشگاه ونک هنوز با صدای بلند از غم و اندوه خود گریه میکردند، و تلوتلو خوران دور شد.
او بیهدف به راه خود ادامه داد، ابروهایش را در هم کشید و دستانش را گره کرد، و در روحش تقلا میکرد تا این واقعیت را که ثروتمندترین مرد نیویورک سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، پیش خود نگه دارد. اما نتوانست این کار را انجام دهد؛ و سپس ناگهان، با تصمیمی وحشیانه و ناامیدانه، سوار تاکسی شد و فریاد زد و آدرسی را اعلام آرایشگاه شریعتی کرد. چند دقیقه بعد به کنار رودخانه رسید و کشتی کامت آنجا افتاده بود.
روز طوفانی در رودخانه بود؛ طوفان شدیدی در جریان بود و امواج حتی در خلیج هم بلند بودند اما رابرت ون رنسلیر به این موضوع فکر نکرد و با عجله سوار کشتی شد و کاپیتان را صدا زد. فریاد زد: «بخار کن! هر چه زودتر حرکت را به تعویق بینداز.» کاپیتان با حیرت به او خیره شد. فریاد زد: «کجا بروم؟» دیگری پاسخ داد: «به دریا انداختن.» «اما طوفان! مطمئناً…» مرد فریاد زد: «لعنت به طوفان! به دریا بینداز، به تو میگویم، و مرا از این شهر بیرون کن. میفهمی؟ چرا شروع نمیکنی؟» [۱۲۵]«اما نیمی از خدمه رفتهاند، آقای ون رنسلیر؛ و آذوقه…» رابی فریاد زد: «بهت گفتم آماده شو! آماده شو! هر کاری که بهت میگم انجام بده و با من بحث نکن. تا جایی که میتونی سوار شو، فقط به محض اینکه آرایشگاه جردن احساس کردی آمادهای اینجا رو ترک کن.
حالا برو!» و او برگشت و تلوتلوخوران وارد کلبه شد. در حالی که مردان روی عرشه هجوم میآوردند و آتشها در زیر روشن بودند، او با یک بطری مشروب دیگر جلویش نشست؛ و وقتی بالاخره کشتی کامت از اسکلهاش دور شد، او در حالی که مست بود، به میز تکیه داده بود. او آنجا دراز کشیده بود، بیخبر از همه چیز، در حالی که موتورها میلرزیدند و کشتی راه خود را به سمت خلیج طوفانی باز میکرد. تنها زمانی که کشتی به دریای آزاد افتاد و امواج غولپیکر به آن برخورد کردند، حداقل او دوباره به بالا نگاه کرد، که با تکان ناگهانی کشتی که او را به کف دریا پرتاب کرد، به خود آمد. او تلوتلوخوران از جایش بلند شد و به میز چسبید. همه چیز دور و برش میچرخید؛ قایق تقریباً روی لبههای تیرکش ایستاده بود و روی امواج بالا میرفت.
غوغای دریا کرکننده و غیرقابل توصیف بود؛ برای لحظهای مرد نمیدانست کجسالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. سپس کاپیتان وارد شد. با لحنی گرفته گفت: «ما رفتیم، قربان؛ کجا میخواهید بروید؟» دیگری پاسخ داد: «برام مهم نیست. هر جا که میخواهی برو – فقط من را تنها بگذار.» [۱۲۷]کاپیتان گفت: «بسیار خب، قربان. ما به سمت شمال شرقی ادامه میدهیم.
این امنترین راه برای مقابله با طوفان سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. ما تا فردا صبح از ساحل عبور خواهیم کرد.» با این کلمات، در حالی که سرش را تکان میداد، برگشت و آنجا را ترک کرد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر